اقتصاددانان عادت دارند که با زبانی پیچیده صحبت کنند. یکی از این کلمات عجیب، اما مهم آنها «هزینه مبادله» یا Transaction Cost است.
این علت وجود شرکتهاست و دلیل آنست که چرا شرکتهایی مثل amazon بسیار سریع رشد میکنند و بزرگ میشوند.
بیاید از این کلمه رمزگشایی کنیم :
وقتی یک مشتری محصولی را میخرد، در ازای آن پولی پرداخت میکند. ما نام آنرا «قیمت نهایی» میگذاریم. این مبلغیست که شما بصورت نقد یا نسیه، پس از همه تخفیف ها و چانه زدن ها پرداخت میکنید.
اما قیمت نهایی، همه هزینهای که یک مشتری پرداخت میکند، نیست. بسیاری هزینههای دیگری در هر معاملهای وجود دارد که به برخی از آنها بعنوان یک خریدار، توجه داریم و محاسبهشان میکنیم و برخی دیگر را محاسبه نمیکنیم.
هزینه بالایی که برای هزینه مبادله پرداخت میکنیم.
اگر در یک شهر بزرگ باشید، هوا بارانی باشد و بخواهید یک تاکسی بگیرید تا چند خیابان آنطرفتر بروید، احتمالا در ذهنتان هزینه تاکسی را مثلا ۱۵ دلار حساب میکنید و بنظرتان میرسد که هزینه معقولیست و میارزد.
در آن هوای بارانی کنار خیابان میایستید، ماشینها که از کنارتان رد میشوند، خودتان و لباستان خیس شده و احساس بسیار ناخوشایندی دارید. به این فکر میافتید که باید بعدا لباستان را حتما به خشکشویی ببرید.
به محض آنکه یک تاکسی میبینید و میخواهید سوار شوید، ناگهان شخصی ظاهر میشود و زودتر از شما سوار تاکسی شده و شما ناامید از رسیدن به آن تاکسی میشوید.
سرانجام، پس از مدت طولانی صبر کردن و نگرانی بابت اینکه دیر به سر قرار برسید، یک ماشین گیرتان میآید. اما ماشین راحتی نیست، کثیف است و بوی بدی میدهد. راننده هم چندان خوشایندتان نیست. دائما در طول مسیر به شما غر میزند.
حالا سوال مهم اینست، آیا او مسیری که شما میخواهید بروید را بلد است؟ بنظر میرسد که از مسیر درستی نمیرود، حالا باید چه کنید؟
نهایتا به مقصد میرسید. هزینهای که از شما طلب میکند، بسیار بیشتر از چیزیست که تصور میکردید. مثلا از شما ۲۰ دلار میخواهد.
میخواهید که با او سر کرایه بحث کنید، اما حوصله این کار را ندارید. سرانجام با حسی بد و لباسی خیس از ماشین پیاده میشوید.
همه این زحمتها، احساسات ناخوشایند و اضطرابهایی که تحمل کردید، «هزینه مبادله» بودند.
درواقع کل هزینهای که برای این سفر پرداخت کردید، ۲۰ دلار بعلاوه تمامی این زحمتها و مشکلات بود. ارزش این سفر باید درنظر شما بیشتر از آن ۲۰ دلار و تمامی این زحمتها باشد تا احساس کنید که معامله خوبی انجام دادید.
این اصل «معامله داوطلبانه بازار» ( voluntary market transaction) است که هردو طرف باید احساس کنند، مبادله خوبی انجام دادهاند. اگر چنین احساسی نداشتید، باید بدنبال یک جایگزین بهتر بگردید.
گوشیهای هوشمند و نرمافزارها بشدت هزینه مبادله را کاهش میدهند.
اما حالا اوبر وجود دارد (و در ایران، اسنپ و تپسی و امثال اینها را داریم)
شما نرم افزار آنرا در گوشی نصب میکنید و در وضعیت مشابه بعدی، یک معامله را شروع میکنید. نرم افزار میداند که شما کی هستید (چون قبلا ثبت نام کرده و اطلاعاتتان را وارد کردهاید). بواسطه جادوی GPS میداند که شما کجا هستید. برای شما یک تاکسی پیدا میکند و به شما امتیاز راننده را نشان میدهد تا بتوانید به او اعتماد کنید و بدانید که تجربه خوبی از سفر خواهید داشت. (در اوبر، قبل از انجام یک سفر، میانگین نمره راننده به مسافر نشان داده میشود)
راننده به محل شما می آید و شما میتوانید کل مسیر حرکت او را ببینید. هیچکس تاکسی شما را نخواهد گرفت. بعد از آنکه فقط زمان کوتاهی در زیر باران باشید (احتمالا فقط در زمانی که باید از کنار در تا جای ماشین را بدوید، زیر باران خیس شوید و نیازی به ایستادن زیر باران نیست)، با خیال راحت سوار ماشین میشوید و مسیرتان را طی میکنید. به راحتی چند کلیک میتوانید کرایه را پرداخت کنید، به موقع خواهید رسید و هیچ اضطرابی نخواهید داشت.
اوبر، میزان قابل توجهی از هزینه مبادلهای که میبایست میپرداختید را برایتان پسانداز کرده است. ممکن است کرایه سفر کمی گرانتر از حالت معمول باشد، اما این حس و تجربه خوبی که بدست آوردید، باعث میشود که بازهم حاضر به تکرار این تجربه باشید و از این نرم افزار بازهم استفاده کنید
این یادداشت، اقتباسی از بخشی از مقاله وبسایت hunterhastings است.