من از سال ۹۲ با استارتاپهای مختلفی درگیر بودم و باهاشون کار کردم. در این مدت خودم هم بنیانگذار و مدیر یک استارتاپ شکستخورده بودم و الان هم نزدیک ۴ ساله که در آپلا هستم.
چیزی که من دیدم خیلی وقتها اینطور بوده که استارتاپها گاهی متشکل از تیمی فنی هستند، آدمهای فنی که تمایلات زیادی به تکنولوژیهای پیشرفته دارند. یکی از مشکلاتی که اینگونه تیمها دارن معمولا اینه که ذهنیت خاصی از بازار و سمت تقاضا ندارند. گاهی اوقات حتی اعتقادی به مطالعات بازار ندارند که این سبب میشه شکست بخورند.
چیزی که کسبوکارها باید بهش توجه کنند، اینه که جریانسازی واقعا کار دشواریه. اینکه یک تکنولوژی رو به جامعه ارائه بدیم و جامعه اون رو قبول کنه و استفاده کنه، واقعا کار بزرگیه و در اکثر مواقع، این تلاشها با شکست روبرو میشن.
بنظرم رویکردی که استارتاپها نسبت به تکنولوژی باید داشته باشن، رویکرد «تکنولوژی به مثابه ابزار حل مساله» باید باشه. مهمترین کار اینه که ما مسالههامون رو بشناسیم و سوالاتی رو طرح کنیم. قراره چه نیازی رو رفع کنیم؟ چقدر بودجه داریم براش؟ چه محدودیتهایی داریم؟ چقدر توانایی و نیروی انسانی داریم؟ و حتی گاهی سوال اینه، چقدر زمان داریم برای ورود به بازار؟
اولویتها و ارزشهامون رو معمولا در ذهنمون داریم و براساس اینها باید مسالههامون رو حل کنیم.
وقتی قراره ما بواسطه این کسبوکار به درآمد برسیم، وقتی سمت تقاضا، تمایل چندانی به تکنولوژیهای پیشرفته نداره یا حتی بلد نیست ازشون استفاده کنه. وقتی بودجه و وقت کافی نداریم و یا وقتی میشه کاری رو سادهتر و بدون نیاز به برخی پیچیدگیها انجام داد، ضرورت بکارگیری تکنولوژیهای پیشرفته چیه؟ گاهی بکارگیری برخی تکنولوژیها حتی موجب میشه که برخی مسالههامون با مشکلات پیچیدهتری روبرو بشن. اگر دچار کمبود بودجه بشیم بخاطر استفاده از یک تکنولوژی خاص، و ناتوان در پرداخت دستمزد شویم، آیا استفاده از آن تکنولوژی به آن شکل، همچنان کار درستی بود؟
مشاهده ویدیو :: هزینه چیست؟ هزینه فقط پولی که خرج میکنیم، نیست.
بنظرم میزان استفاده از تکنولوژی یا نیروی کاری انسان و نحوه بکارگیری این دو مولفه در کسبوکار، وابسته به سوالاتیست که بالاتر دربارشون گفتم. ما باید مسالهمحور جلو بریم و هرجایی، اگر دیدیم یک تکنولوژی مساله ما رو جواب میده، میتونیم ازش استفاده کنیم.
تکنولوژی، به خودی خود، برای مشتریان ارزش نیست. گاهی هیچ تمایلی بهش ندارن. گاهی بهش اعتماد ندارند و یا آنقدر پرهزینه و پیچیده هست که عطایش را به لقایش میبخشند.
هرچند، هر کسبوکاری حق دارد هرطور که مایل است کار کند و هر پیشنهادی که دوست دارد به بقیه بدهد، اما بنظرم برای اینکه بتونیم کسبوکار درآمدزایی داشته باشیم، بهتره اینطوری به کسبوکار نگاه کنیم.
این یادداشت درباره «مدل کسبوکار تجربهمحور» هم پیشنهاد میکنم مطالعه کنید :
درس هایی از اقتصاد اتریشی برای کسب و کارها – مدل کسب و کار